
با من در پشت طناب ها بیا تا در خط مقدم تئاتر تاریخ ورزش باشیم | جام رایدر 2023
بهشما یک پیش بند سبز فلورسنت از میز جلو دریافت می کنید، که باعث می شود کمی شبیه به انجام خدمات اجتماعی به نظر برسید، اما واقعاً برای شما مهم نیست زیرا چیزی که به تازگی به شما داده شده است در واقع یک کلید طلایی است. یکی از ارزشمندترین عناصر ورزشی نویسی؛ همراه با اصطلاحنامه شما، پاکت نوک تیز پر از رسیدهای هزینه و ویکی پدیا. شما در حال ورود به یک پورتال جادویی به یک جهان آفتابی پر از تاب های بزرگ، شانه های معطر، دود سیگار و فحش های ملایم هستید.
مواقعی در این تجارت وجود دارد که لازم است به مردم توضیح دهید که کار آنقدرها هم که به نظر می رسد پر زرق و برق و ایده آل نیست. ضربالاجلها و خواستههایی وجود دارد، شروعهای بیرحمانه زودهنگام و شبهای دیروقت، ساعتهای بیپایان در اتاقهای بدون پنجره در انتظار مردی با لباسهای ورزشی است تا شما را در کارهای روزمره راحت کند، قطارهای طولانی با جاناتان ویلسون. و البته، لحظاتی وجود دارد که باید از آنها لذت برد و به اشتراک گذاشت. به سمت رضایت متمایل شوید. با من بیا. ما در جام رایدر پشت طناب ها می رویم.
آیا ورزش دیگری وجود دارد که این نوع صمیمیت را در بالاترین سطح فراهم کند؟ معادل آن احتمالاً تماشای فینال لیگ قهرمانان اروپا از روی نیمکت یا خم شدن پشت بلوک های شروع در حالی است که سکوت در فینال 100 متر المپیک فرود آمد. بیشتر ورزشها به شدت از چمن مقدس خود محافظت میکنند، حلقهای از فولاد دور آن میکشند، آن را با علامتهای سخت و جزئیات امنیتی محافظت میکنند و شما را در فاصله ایمن نگه میدارند. اما اینجا در دومین سه راهی در Marco Simone Golf & Country Club هستیم، آنقدر به جاستین توماس نزدیک است که میتوانید دستتان را دراز کنید و کتاب فاصله را از جیب پشتی او بردارید. این دیوانگی است. تقریباً مطمئناً دوام نخواهد آورد. اما در حال حاضر به همان اندازه که به قلب ورزش نخبگان نزدیک شده است.
جردن اسپیث تی شرت خود را آماده می کند. او کمی با دستیارش بحث می کند که آیا می تواند گودال های سمت چپ را حمل کند یا خیر. قدم به سمت آدرس صدای خشخش سه تخته را میشنوید که هوای داغ را سوراخ میکند و صدای انفجار فلزی بلند را در حین پرواز توپ میشنوید. دقیقاً همان چیزی را میبینید که او میبیند: توپ در آسمانی بدون ابر، روی گالریها و تابلوهای امتیاز، پیشخوانهای دسر و توالتهای قابل حمل ناپدید میشود، سرانجام در چمنهای انبوه فرود میآید، دو بار به بالا پریده و در بوتهها ناپدید میشود. جمعیت یک خنده ی آهسته و تهدیدآمیز می زند. ابروهای اسپیث که از قبل خیس از عرق شده بودند، کمی بافند. سپس خفاش را به دستیارش پس می دهد و دستانش را در جیب هایش فرو می برد.
از لبه چمنزار، از میان علفهای وحشی و روی شیبهای تند به راه افتادیم. و جام رایدر مدرن یک سیرک سیار دارد: همسران و شرکا، معاونان و افراد VIP، روسای پلیس و ژاندارم، ضربه زن و پیشاهنگ، شکارچی و نویسنده. تکههایی از مکالمه را میبینید. یکی از مادران این بازیکنان می گوید که در فکر این است که دوشنبه به اسب سواری برود. یکی از شرکا اذعان می کند که واقعاً تفاوت بین بازی سکته مغزی و بازی تطبیق را درک نمی کند. شکایات مکرر از سوی آمریکایی ها در مورد بی ادبی و استحقاق جمعیت وجود دارد.
این احساس بدون شک متقابل است. تصور کنید: هزاران پوند برای بلیط و سفر رایدر کاپ پرداخت کردهاید، زنگ ساعت را برای ساعت 4 صبح تنظیم کردهاید، برای یک اتوبوس شاتل در صف ایستادهاید، بیشتر روز را با نوک انگشتان پا به گردن دیگران سپری کردهاید. ، و درست در آن زمان بالاخره شروع به جاسوسی در مورد چیزی کردید. در یک مکان برجسته در کنار سبزه چهاردهم، برخی از مفتخورهای VIP درست در سطح چشم شما قرار میگیرند. متاسفم، شما با رقتانگاری میو میکنید، و بهنوعی عذرخواهی میکنید که نه تنها جلوی دید آنها را گرفتهام، بلکه به خاطر داشتن شهامت فراتر از طناب در وهله اول، برای اینکه از آن دسته افرادی هستید که پیش بند میپوشند، داشتن جسارت به امتیاز
اما شما به این موضوع اهمیت نمی دهید زیرا گاهی اوقات در ردیف اول تئاتر تاریخ قرار می گیرید. در سال 2012، از طریق تصادفی ترین شرایط، در حالی که مارتین کایمر روی توپ ایستاده بود تا استیو استریکر را شکست دهد، در نزدیکی هفدهمین گرین نشستم. ناگهان صدای عجیبی شنیدم: شخصی مشت های علف در دست داشت. دختر استریکر، بابی، احتمالاً 12 ساله، درد داشت و مضطرب بود و ناخنهایش را در چند قدمی علفها فرو میکرد. آهسته التماس کرد: “لطفا دلم برات تنگ شده، لطفا دلم برات تنگ شده، لطفا دلم برات تنگ شده.” خب کایمر از دست ندید. قهرمان جام رایدر اروپا شد. بابی شروع به گریه کرد. معجزه مدینه را اینگونه تجربه کردم.
در آن زمان احساس خاصی داشت و اکنون حتی خاص تر است. شاید به این دلیل است که این روزها ورزش زنده به عنوان چیزی بسته بندی شده است که می توانید در واقع به آن نگاه کنید اما هرگز آن را لمس نکنید. فیلمهایی از جامهای جهانی قدیمی یا مسابقات آزمایشی یا حتی مسابقات جایزه بزرگ فرمول 1 را تماشا کنید و خواهید دید که جمعیت در همان جا، در انتهای زمین بازی، نه جدا از تماشا، بلکه در داخل آن، خونریزی میکنند.
پس از راه اندازی خبرنامه
و این چیزی است که همیشه مهم است، درست است؟ به همین دلیل است که ما در وهله اول شروع به رفتن به رویدادهای ورزشی کردیم: احساس درخشش الهی، سوزن سوزن کردن حواس به گونه ای که تلویزیون فقط می تواند تقریبی داشته باشد.
اکنون فراتر از گلف و دوچرخهسواری جادهای، آن جهان تا حد زیادی ناپدید شده است، و جای خود را به محاصره امنیتی، گارد مطبوعات و درجات مختلف تشویقهای رقص داده است. آمدن. باید برگردیم و لباس مجلسی را به پذیرایی برگردانیم. اما چندین ساعت در این مرحله از ساخت و ساز در خواب زندگی کردیم.